فاطیمافاطیما، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

تیه کال مامان

تیه کال دختر چشم عسلی من

غریبانه ها

1399/2/8 12:54
333 بازدید
اشتراک گذاری

چ غریبانه به انتظار دیدرات نشسته ام در روزهایی ک بوی تو را می دهد و با عطر گلهای اردیبهشت به بدرقه ات می آیند. برگشته ام به سالهای پیش، همان سالها که امیدم را به دستان و چشمان تو گره زدم تا تو بیایی و مرا غرق خود کنی. شبها تا صبح ب فکر دیدن روی تو بیدار می ماندم و همدمم بیداریم عطر گلهای لاله عباسی باغچه ی همسایه بود که مرا سرمست و شاد از دیدن روی تو میکرد. وقتی که آمدی دنیایم جان گرفت. گویی فرشته ای در دستانم نهاده اند. نمیدانی چ معصوم بودی و چه معصومانه به من خیره می شدی. باور نمی کردم لطف خدا این چنین شامل حالم شده باشد. اگر از من بهترین خاطره زندگیم را بپرسند یک مرتبه روز تولد یادم می آید. شاد بودم از کنار تو بودن گاهی گلایه از زمانه داشتم اما تو آن مونسی بودی ک زندگیم را ب خاطرش سکوت میکردم. نفسهایم ب شماره که افتاد رفتم، اما ن ب تنهایی بلکه با تو. می خاستم اگر نایی برای زندگی برایم مانده آن را با تو تقسیم کنم. یکسالی کنارم بودی اما رفتی. تنهای تنها در سکوت و خلوت خانه ماندم و در فراغ روزهای نبودنت اشک می ریختم. شبها صدایت می کردم و پتویت را روی شانه هایت بالا می کشیدم هنوز هم بد خواب بودی. اما من بیدار در بالای سرت می ماندم. سهم من از هفت سال زندگی در کنار تو شده بود یک روز ملاقات درهفته. سخت و زجر آور بود . این را تنها زنی می فهمد ک در شرایط شبیه من قرار گرفته است. به لطف اطرافیان ملاقات مادر و فرزند کم و کمتر شد. اکنون چند روز مانده به تولد تو همان 11 اردیبهشت. و من نمیدانم می توانم برایت جشنی بگیرم و دوستانت را دعوت کنم یا ک ن. شاید باز هم از دیدنت محرومم کنند. منتظر بازگشتت می مانم حتی اگر سالیان سال طول بکشد. فقط امیددارم زنده بمانم و آن روز را ببینم.

 

 

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
8 اردیبهشت 99 13:53
ان شالله این دوری تموم بشه و در کناراه دختر گلتون به آرامش برسین😘
آبان دخت تقی پور
پاسخ
ممنون عزیز دلم