فاطیمافاطیما، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

تیه کال مامان

تیه کال دختر چشم عسلی من

پایان انتظار

1399/5/7 11:27
324 بازدید
اشتراک گذاری

چ بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده ب گوری، 

چه بی تابانه تو را طلب می کنم!

بر پشت سمندی

گویی نوزین

که قرارش نیست.

و فاصله، تجربه یی بیهوده است...

بوی پیرهنت این جا و اکنون.

کوه ها در فاصله سردند!

دست در کوچه و بستر

حضور مأنوس دست تو را می جوید .

و به راه اندیشیدن یاس را رج می زند.

بی نجوای انگشتانت

فقط.

و جهان از هر سلامی خالی است...!

  

و بلاخره اومدی... نفس مامان نمیدونی چقدر خوشحالم از دیدنت و لحظه شماری می کنم تا پنج شنبه برسه و باز بیام دنبالت. توی این مدتی که ندیده بودمت چقدر بزرگ شده بودی، موهای پرپشت و قشنگت بلند و زیبا شده بود. عروسک من، نمی دونی چقدر سخته برای یک مادر که بزرگ شدن فرزندشو نبینه و در کنارش نباشه. دلم لک زده بود برای شونه کردن موهات، دلم لک زده بود برای ب آغوش کشیدنت، برای خنده هات و مظلومیت. دور چشمای نازت بگرده مامان، چقدر خانم شده بودی، ای تمام زندگیم، نمیدونی چقدر از خدا میخام ک باز برگردی پیشم. من برای داشتنت از مهرم گذشتم ک تا آخر عمرم در کنار تو باشم. اما توی ننر بابایی، رفتی پیش بابا و منو تنها گذاشتی. اما من باز دل خوشم ک میای کنارم. و تا اون روز منتظر می مونم حتی اگر گرد سپید پیری روی موهام پاشیده بشه. نمی دونی چ حسی داشت دست کشیدن توی موهای لخت و قشنگت ... توی خواب ی دل سیر نگاهت کردم و ب آغوش کشیدمت... چقدر دلتنگ این لحظه بودم. دلم نمیخاست از پیشم بری امار فتی نفسم. خدایا شکرت ک تونستم بعد مدتی دخترم رو ببینم. خدایا دخترم رو ب خودت می سپارم و مراقبش باش. حقش این نبود که توی انتخاب اشتباه بزرگترها بسوزه ... 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
15 مرداد 99 13:14
تا باشه از این دیدارها😍
آبان دخت تقی پور
پاسخ
مرسی عزی دلم😘