غریبانه ها
چ غریبانه به انتظار دیدرات نشسته ام در روزهایی ک بوی تو را می دهد و با عطر گلهای اردیبهشت به بدرقه ات می آیند. برگشته ام به سالهای پیش، همان سالها که امیدم را به دستان و چشمان تو گره زدم تا تو بیایی و مرا غرق خود کنی. شبها تا صبح ب فکر دیدن روی تو بیدار می ماندم و همدمم بیداریم عطر گلهای لاله عباسی باغچه ی همسایه بود که مرا سرمست و شاد از دیدن روی تو میکرد. وقتی که آمدی دنیایم جان گرفت. گویی فرشته ای در دستانم نهاده اند. نمیدانی چ معصوم بودی و چه معصومانه به من خیره می شدی. باور نمی کردم لطف خدا این چنین شامل حالم شده باشد. اگر از من بهترین خاطره زندگیم را بپرسند یک مرتبه روز تولد یادم می آید. شاد بودم از کنار تو بودن گاهی گلایه از...