آرامش
روی صندلی مادربزرگ نشسته ام. تبسمی بر لبهای من نشسته است که بوی آرامش میدهد. صندلی آرام آرام عقب و جلو میرو. به تویی که در روبرویم نشسته ای نگاه می کنم لبخندم هر لحظه عمیق تر میشود. در این لحظه دراین ثانیه شاکر خدایی هستم که یوسف گمگشته ی من را به من باز گرداند هر چند مدتی که در کنارم نبودی خیلی کمتر از غیبت یوسف بود. من این آرامش را مدیون خدایی هستم که در تمام لحظه های زندگیم کنارم بود و من گاهی نمیدیدمش. به گذشته که نگاه میکنم تنها کسی که در کنارم بود پروردگارم بود. لبخندم باز عمیقتر می شود. خدایا شکرت ... هزاران مرتبه شکر و سپاس از اینکه کنارم هستی ممنون بابت اندامهای سالمی که به من و فرزندم عطا کردی. ممنون بابت آرامشی که در این لحظه...