سفر زیارتی به مشهد مقدس
روزی که از باغ پرندگان برگشتیم رفتیم خونه ی مامان جون و اونجاااا دایی احمد گفت حاضرید بریم پابوس امام رضاااا و همه قبول کردیم و بار سفر رو بستیم وسایل شخصیت رو توی کوله پشتیت گذاشتم و فردای اون روز عازم سفر شدیم.
وای باورم نمیشد اینطور طلبیده شده بودیم. ممنونم امام رضااااا
آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی جمله ی حاجات مرا هم بده
السلام و العلیک یا علی ابن موسی الرضاااا
به امیدپابوس مجدد شما ای آقا جان
رضاجان
فدای تو بشم که وقتی حرم امام رضا رو از توی صحن و یا حتی از توی خیابون میدی دستت رو روی سینت میگذاشتی و زیر لب یه وردی میخوندی و سرت رو به نشونه ی احترام پایین میآوردی
فدات بشم که همیشه وقت نماز یا روی شونه های من سوار میشی و یا روی شونه های بابایی
توی راه چقدر شتر دیدیم و تا بهشون میرسیدیم میگفتی مامان عکس بگیر
البته از شتر نه از گل
فقط توی جاده ما بودیم و دایی احمد و یه عالمه شتر که اومده بودند بدرقمون