چهارسالگی
مادر که می شوی تمام زندگیت می شود دعا و التماس و خواهش از خدا برای عاقبت به خیر شدن فرزندت
مادر که می شوی بهترین هدیه برایت میشود سلامتی جسم و روح فرزندت
مادر که می شوی بیشتر فکر می کنی به مادرت،مادربزرگت،مادر مادربزرگت و اینکه آنها چه سختی ها کشیده اند و چه آرزوهایی داشته اند…
مادر که می شوی غم و اندوه و شادی ات هم رنگ دیگری می گیرد و همه اینها گره میخورد به حال فرزندت
مادر که می شوی کوه های تمام عالم بر سرت خراب می شود وقتی به اندازه نیش سوزنی در پای فرزندت میرود…
مادر که می شوی صبور میشوی و باحوصله انگار نه انگار که تا همین دیروز بی حوصله ترین آدم روی زمین بودی...
مادر که می شوی خوابت هم با خواب فرزندت تنظیم میشود انگار نه انگار که تا دیروز خوابت از خواب زمستانی خرس ها هم سنگین تر بود …
مادر که می شوی ذوق زده ترین انسان دنیا میشوی با هر کار عادی فرزندت...
مادر که می شوی نگاهت هم مادرانه می شود عمیق و دقیق و عاشق و اشک بار...
مادر که می شوی دلت تنگ می شود برای مادرت و روزهایی که یادت نمی آید در دلش چه ها گذشته
و مادر که می شوی،بیشتر به او می اندیشی که از مادر مهربانتر است و بیشتر به این نکته می رسی که او غیر قابل توصیف است...
بخند ای کودک نازم
که من از خنده صبحت،
زسختی ها شرر گیرم
هزاران بار پر گیرم
تو دیده چون همی ،
در دیده ام بندی
همی خندی
زمن رخت هزاران درد و بی خوابی
تو بر بندی
بده دست قشنگت را
بکن تاتی
بکن تاتی
نکن قاطی
تو گر افتی
کنم فرشت زمین از باغ دستانم
مترس ای کودکم
ز افتادن و پیچیدن پایت
زمین خوردن
همان آغاز بنیان است
و اگر جام غرورت را
کمی با ک است
ز شکستن
بده آن را به مادر هم
که من جام غرورت را
به یک جرعه
همه نوشم
سرا پا،
بی امان جوشم
و آن دم هم
کمی رقصم
کمی تازم
همی نازم
به تاتی کردن آن پای نو پایت