فاطیمافاطیما، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

تیه کال مامان

تیه کال دختر چشم عسلی من

خرداد 99

1399/3/20 14:11
342 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

امروز 16  خرداد سال 99، من تنها در خانه ب امید تماس تو نشسته ام. فکر می کردم تو این ایام تعطیل شاید دوست داشته باشی ب منم سری بزنی اما دریغ از تماست.

چند مرتبه ای ب سمت تلفن رفتم تا باهات تماس بگیرم اما سر قولی که دادم ماندم. 

بعد از روز دادگاه قرار شد هفته ای یک روز بیای پیشم و خوشحال از آمدنت خانه را نورانی کردم، خوراکی هایی که دوست داشتی را برات فراهم کردم، و لباسهایی را آماده کردم که انتظار نشستن بر تنت را داشتند. سرخوش از فردایی که به دنبالت میآیم. اما نمی دونستم روزگار بازی جدیدی برام داره. تو از اصفهان رفته بودی بدون خداحافظی!!! باید برای ملاقاتت و آوردنت ب خونم میومدم ب شهری ک رفتی. شاید فاصله ی زیادی با اصفهان نداشت اما من برای اولین بار پا روی احساسم گذاشتم و با عقلم عمل کردم. تقصیر تو نیست عزیز دلم شاید ب خاطر برخوردهای جلوی پدر و نامادریت از من ازت دلگیرم شاید ب خاطر خداحافظی نکردنت و آستکی رفتنت ازت دلگیرم اما من ی مادرم زود میبخشم چون میدونم چیزی دست تو نیست و توی عمل انجام شده قرار گرفتی ... منم تصمیم گرفتم آرامش زندگی جدیدتو به هم نزنم . تمام تلاشها رو کردم و هیچ کدومشون تا خودت نخای فایده ای نداره ... برای آرامشت از حقم میگذرم ی مدت این روزا می گذرن من ب امید روزیم که تو برای همیشه برگردی پیش خودم ... همیشه این قصه ها رو توی فیلمها و کتابها میدیدم و میخوندم فکر این رو نمیکردم ک ی روزی منم باید برای دیدار بچم، پاره ی تنم، کسی ک برای بزرگ کردنش از خودم گذشتم، پشت در و دیوار خیابونا قایم بشم تا بتونم ببینمت و اشک مزاحم اونقدری چشمامو احاطه بکنه ک نتونم واضح ببینمت ...

لعنت ب این اشک...

 

 

 

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

عمه فروغعمه فروغ
22 خرداد 99 14:10
ان شالله این روزای سخت بزودی تموم میشه ❤
SujinSujin
3 تیر 99 14:44
من شما را دنبال کردم شما هم منو دنبال کنید
 
آبان دخت تقی پور
پاسخ
حتمن عزیزم