اولین دیداررv
وقتی وارد بیمارستان شدیم بابایی رفت سراغ کارهای پذیرش و من و مامان جون منتظر بودیم بابایی شمارهاتاق رو بیاره و بریم توی اتاق و آماده بشم برای زایمان .
خلاصه همه چیز زود انجام شد و من رفتم اتاق عمل و خیلی زود بیهوش شدم
وقتی بهوش اومدم دختری کنارم خوابیده. یه دختر ناز و کوچولو درست مثل فرشته هااااا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی