انتظار من و بابایی
خلاصه زمان تند و تند سپری می شد و ما هر روز مشتاقتر بودیم ببینیم نی نی توی شکم
مامانی دختره یا پسر. تا آخر سونو نشون داد یه دخترشیطون و خوجل توی شکم مامانیه و
من و بابایی و مامان جون و دایی احمد از خوشحالی بال در آوردیم
خلاصه هر روز روز شماری می کردیم که دختری رو زود زود ببینیم و به
وقتایی هم سر اینکه دختری باید قیافش شبیه کدومشون بشه دعوا می کردیم.
تا اینکه دکتری تاریخ 92.2.11 برای زایمان زد و ما رو برای دیدن شما کوچولو مشتاقتر کرد.
روز 11 اردیبهشت هم با یه بغل وسیله برای شما با مامان جون پروانه و بابایی روانه ی
بیمارستان شدیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی