فاطیمافاطیما، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره

تیه کال مامان

تیه کال دختر چشم عسلی من

اولین سفر فاطیما کوچولو

عسیس دلم اولین مسافرت راه دورت، شهر مشهد مقدس بود که تجربه کردی.قربونت برم که کلی ساکت  و خانوم بودی و اصلا اذیتمون نکردی                                                             قربونت برم که توی بغلی بابایی اینطوری آروم خوابیدی عسیس دلم.    یه هفته توی مشهد بودیم و شما خانم تر از قبل. اینجا رفته بودیم برای کبوترهای امام رضا دونه بپاشیم  شما هم توی بغل بابایی داشتی کبوترها رو تماشا میکردی.   عسیس دل...
10 شهريور 1392

اولین ساعت های بارداری

سلام دختر گلم  چند روزی بود که سر درد عجیبی داشتم فکر نمی کردم که باردار باشم. روح و روانم از بابت فوت پدرم به هم ریخته بود. آخه همش سه ماه می شد که آقاجون فوت کرده بود. هیچ چیزی نمی تونست خوشحالم بکنه وقتی دیدم حالم خیلی غیر عادی شده رفتم دکتر و برام آزمایش نوشت. جواب آزمایش چیزی نبود که من تصورش رو می کردم. خانم دکتر بهم گفت چیه چرا مبهوتی مگه ناخواسته بود. و من زبونم بند اومده بود و فقط به آزمایش نگاه می کردم. شب خونه ی خاله فاطمه دعوت بودیم. وقتی جواب آزمایش رو به بابایی نشون دادم بابایی از خوشحالی گریه می کرد و منو هم به گریه انداخت و می گفتیم کاش پدرهامون بودند و این شادی رو با اونها جشن می گر...
9 شهريور 1392