فاطیمافاطیما، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

تیه کال مامان

تیه کال دختر چشم عسلی من

تجربه ی اولین بهار

      عزیز دلم . امروز اولین بهار زندگیتو تجربه می کنی . انشاالله که همیشه و در تمام مراحل زندگیت سالم و تنومند باشی عسیس دلم     و این هم چندتا عکس از اولین بهار زندگیت         بعد از دید و بازدیهای نوروز به اقوام بابایی و یکی دو تا از اقوام مامانی، روزهای آخر عید نوروز و مسافرت  به طرف جنوب و سر زدن به اقوام مادری             این عکس هم با نشتن در کمال آرامش در کنار آقا فریبرز بدون هیچ ضرب و شتم     قربونت برم که تا عینک آفتابی ها رو دیدی ب...
10 دی 1392

یا ضامن آهو

  و سلام بر تو آن دم که طلوع مشرقی ات، جان عالم را به بشارتی لم یزلی، سبز می دارد و صدای گریه ات در خانه امام کاظم علیه السلام، دامنه ای از شعف را برای همیشه رقم می زند. سلام بر تو که گستره خِلقت، جز با حضور روشن تو تکامل نمی گرفت و اهل بیت روشنایی، جز با وجود بی نهایت تو خدا را برای همگان ترسیم نمی کرد.   کبوتر حرم     ای کبوتر که نشستی روی گنبد طلا           تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا   من کبوتر بقیع ام با تو خیلی فرق دارم            سرم و بجای گنبد روی خاکها...
23 شهريور 1392

روزت مبارک ای لبخند زیبای خدااا

    ای همه آسمان شده ، خیره‌ به هر نگاه تو چشم رضا ستاره شد ، مانده کنارِ ماه تو لشگرِ حوریان ببین ، برگِ خزانِ مقدمت آمده‌ تا که بال خود ، فرش کند به راه تو       دخترم با تو سخن می گویم زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم گل عفت ، گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید چشم تو آینه ی روشن فردای من است گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ کس نگیرد ز گل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم دیده بگشای و در ...
23 شهريور 1392

سفر تیر ماه 92 به شمال زیبا

سلام عزیز دلم. روز 29 خرداد عروسی دختر خاله شیوا، نیلوفر جون بود. ما هم راهی شدیم و رفتیم صومعه سرا خونه ی عمو موسی و خاله شیوا     عسیس دلم که دلت می خواست بری با خاله ها و عموهاااا و اورکستر برقصی بلاااااا      و بعد از اون رفتیم ویلاهای محمودآباد. مداد رنگی هاتم برات برده بودم چون تو نقاشی کردن رو خیلی دوست داری   چقدر خوش گذشت بهمون بخصوص  به تو که عاشق دریایی عزیزم . یه جمله ی قشنگی که همش تکرار می کردی این بود که به هر کسی که می رسیدی می گفتی   دریـــا تو آبـه   واقعا جملت خیلی معنا دار بود و من اصلا تا به...
18 شهريور 1392

اولین دیداررv

وقتی وارد بیمارستان شدیم بابایی رفت سراغ کارهای پذیرش و من و مامان جون منتظر بودیم بابایی شماره اتاق رو بیاره و بریم توی اتاق و آماده بشم برای زایمان  .   خلاصه همه چیز زود انجام شد و من رفتم اتاق عمل و خیلی زود بیهوش شدم      وقتی بهوش اومدم دختری کنارم خوابیده. یه دختر ناز و کوچولو درست مثل فرشته هااااا   ...
18 شهريور 1392

زندگی فاطیما در ماههای اول زندگی

     آقا فریبرز، پسر دایی شیطونت در حال نوازش از شما بود البته از نوع خشنش   بنده خدا خیلی کلی اینطرف و اونطرف شد تا بتونه به قول معروف چنگی بهت بندازه که از دسترسش خارج بودی   ای جان دلم که یاد گرفته بودی 180 درجه بچرخی   اینم عکسیه که توی ماشین بودی و در حال خوابیدن ...
18 شهريور 1392

و امروز ...

و امروز که در دوسال و 4 ماه از زندگی به سر می بری و امید و من و بابایی رو به زندگی در کنار خودت بیشتر می کنی. مامانی تنبل خیلی دیر به فکر درست کردن وبلاگ برای دخملی گلش افتاد اما عذرم رو بپذیر و سعی می کنم از این به بعد زود به زود بیام و برات مطلبای قشنگ و بامزه بگذارم  . چند تا از عکسهای قشنگتو برات می گذارم عسیس دلم     قربونت برم که عاشق رفتن به شهرک سیمرغی. تا اسمش میاد زود می دوی ظرف غذاتو خالی می کنی تا ببریمت شهربازی و این عکس رو باید در حافظه سپرد، لبخند بدون ضرب و شتم فریبرز به تو   و این هم فریبرز خانوم و فاطیما خانوم. قربون...
10 شهريور 1392

انتظار من و بابایی

خلاصه زمان تند و تند سپری می شد و ما هر روز مشتاقتر بودیم ببینیم نی نی توی شکم مامانی دختره یا  پسر. تا آخر سونو نشون داد یه دخترشیطون و خوجل توی شکم مامانیه و من و بابایی و مامان جون و  دایی احمد از خوشحالی بال در آوردیم   خلاصه هر روز روز شماری می کردیم که دختری رو زود زود ببینیم  و به وقتایی هم سر اینکه  دختری باید قیافش شبیه کدومشون بشه دعوا می کردیم .   تا اینکه دکتری تاریخ 92.2.11 برای زایمان زد و ما رو برای دیدن شما کوچولو مشتاقتر کرد. روز 11  اردیبهشت هم با یه بغل وسیله برای شما با مامان جون پروانه و بابایی روانه ی بیمارستان شدیم  ...
10 شهريور 1392

تولد یک سالگیت مبارک عزیز مامان و بابا

امروز روز توست . روز میلادت. دنیا تبسم کرده است، امروز با یادت. امروز بی شک آسمان آبی ترین آبیست چرخ و فلک همچون دلم درگیر بی تابیست تولدت مبارک تقدیم به کسی که شکفتن هیچ گلی زیباتر از لبخند او نیست     و این هم اولین کیک تولد دخمل گلم         دختر عزیزم امروز روز تولد توست و من هر روز پیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای  برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی   ای عزیزتر از جانم،  قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست، با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برایمان   بمان و بدان ...
10 شهريور 1392